گاه نوشت ها



در عنوان نوشته ام بازی های ویدئویی اما سال هاست که خودم می گویم بازی های کامپیوتری و فقط به خاطر رواج این عنوان در اغلب متون و گفتارها آن را این طور انتخاب کرده ام.
از کودکی و زمانی که برای اولین بار بازی با آتاری را تجربه کردم، بازی های ویدئویی تبدیل به بخش بسیار مهمی از زندگی ام شده اند. هرچند وقفه های بسیاری در پیگیری این بازی ها، اغلب به خاطر حساسیت مادرم و لطمه نخوردن به تحصیلم، پیش آمد اما در علاقه من به آن ها علی رغم این که اکثر قریب به اتفاق هم نسل هایم از هرگونه بازی در این سن و سال پرهیز می کنند، نه تنها هیچ خدشه ای وارد نشده بلکه در بعضی دوره ها مانند روزهای قرنطینه کرونا، بخش اعظمی از زمان مرا به خود اختصاص داده اند.
اولین خاطره ای که از بازی های ویدئویی دارم، مربوط به بازی شماره یک دستگاه آتاری است که در ۷ سالگی برای من و برادرم مرتضی خریده شد، بازی را به اسم هواپیمایی می شناختیم و مشهورترین بازی این کنسول به شمار می آمد. هر چند تازه سال ها بعد از آن بود که متوجه شدیم اسم واقعی بازی River Raid است. از جمله نکات جالب اما در واقع ناخوشایند کنسول های اولیه مانند آتاری، میکرو و نینتندو این بود که امکانی برای ذخیره فرآیند بازی وجود نداشت و باید به نحو احسن از فرصتی که داشتیم استفاده می کردیم و کوچک ترین اشتباهی به منزله هدر رفتن دقیقه ها و حتی گاه ساعت ها تلاش بی وقفه بود. خاطرم است در همین بازی هواپیمایی مرتضی که از تمرکز و استعداد فوق العاده ای برخوردار بود، یک بار بعد از حدود سه ساعت بازی بدون توقف و رسیدن به رکورد بالای ۱۲۰ هزار امتیاز، بعد از تشرهای چند باره مادرم و ترس از سوختن دستگاه با اکراهی مثال زدنی مجبور به خروج از بازی و خاموش کردن کنسول شد.
بازی River Raid داستان هواپیمایی جنگی بود که در آبراهی مانند رودخانه در محوری عمودی رو به بالا حرکت می کرد و در مسیر بازیکن باید یا با شلیک تیر موانعی مانند ناوها، هواپیماهای جنگی و دیواره های تفکیک کننده کانال ها را از بین می برد یا با استفاده از امکان مانور آن ها را پشت سر می گذاشت. تهاجم رودخانه با اختلاف محبوب ترین و مشهورترین بازی کنسول آتاری بود ولی با این وجود، گه گاه از بازی های دیگری نیز لذت می بردیم که شاخص ترین آن ها برای من و پلیس بود که الان اسم حقیقی اش در خاطرم نیست. آن طور که از اسمش پیداست، موضوع بازی تعقیب ی بود در ساختمانی سه طبقه با آسانسور و راه پله که از نمای کنار نمایش داده می شد. گرافیک دو بعدی و طراحی ساده پیکسلی فضای بازی آن زمان برای ما که تا یک سال قبل از آن با تلویزیون سیاه و سفید کارتون می دیدیم و لذت می بردیم، ترسیم کننده دنیایی جادویی و رویایی بود. آن قدر شیفته آن شده بودیم که حاضر بودیم، تا جایی که رخصت و البته نوبت داشتیم، بدون توقف ساعت ها پای تلویزیون میخکوب بازی شویم. یادم می آید پوشش دسته های آتاری بعد از چند ماه، دیگر تاب مقاومت در برابر دست ها و انگشتان حریص و هیجان زده ما را نداشتند و به سرعت متلاشی شدند و ما مجبور بودیم با ساختار فی داخل دسته ها بازی کنیم و انگشتان شست مان از شدت فشاری که بر شاخک های فی آورده بودیم، پینه بسته بود. 


بعد از حدود دو سال و مستهلک شدن آتاری و البته ورود کنسول های جدید و جذاب تری مانند میکرو و سگا به بازار ایران، شروع کردیم به متقاعد کردن خانواده تا کنسولی جدید برایمان خریده شود. ایده آل ما سگا بود که کنسول پیشرو  در آن زمان به حساب می آمد و البته گران تر از آتاری و میکرو بود. اما در نهایت تلاش هایمان به آن جا منتهی شد که بابا در سفر کاری که به کیش داشت برایمان یک کنسول خرید که به قول خودش نوعی میکرو بود اما با نام تجاری فوما Fuma. 
جالب این جاست که همین سال گذشته تازه متوجه شدم که کنسول فوما کپی درجه یک ساخت تایوان از سوپر نینتندو بوده و ما آن زمان در غیاب رسانه های دیجیتال و شبکه های اجتماعی فکر می کردیم که نسخه ای از میکرو را خریده ایم.
با خرید فوما به یک باره با دنیای جدیدی از بازی های ویدئویی رو به رو شدیم؛ گرافیک، صدا و ساختار بازی ها چند درجه پیچیده تر و جذاب تر از کنسول آتاری بود. سوپر کنترا ( Super Contra )، افسانه طبقات ( Legend of Stages ) و لاک پشت های نینجا ( Ninja Turtles ) از جمله بازی های مورد علاقه مان بود، اما شاه ماهی این کنسول سوپر ماریو و به خصوص نسخه سرعت بالای آن بود که خود من ساعت ها مشغول آن می شدم و با کشف میان بر ها و سایر قلق های تأثیرگذار به چنان تبحری در آن رسیده بودیم که در کمتر از ۱۵ دقیقه تمام ۸ مرحله بازی را با موفقیت و بدون حتی یک خطا به پایان می رساندیم. سوپر ماریو آن چنان مرا شیفته خود ساخته بود که خاطرم هست حتی روز و شب قبل از کنکور کارشناسی را به این بازی اختصاص دادم!
البته این بازی ها همه در حافظه داخلی کنسول موجود بودند، اما یک به اصطلاح فیلم بازی بود که برایمان عالم دیگری بود؛ فوتبالیست ها که از روی انیمه ای به همین نام ساخته شده بود و ما که بزرگترین دلخوشی عصر جمعه هایمان تماشای سریال آن بود، با چنان اشتیاق و لذتی مشغول بازی اش می شدیم که دیگر مهار زمان از دستمان در می رفت. و باید بگویم که چه مصیبتی بود نوشتن تعدادی جمله ژاپنی از روی تلویزیون ۱۹ اینج لامپی و بعد وارد کردن همین کلمات برای رسیدن به همان مرحله ای که آن نوشته ها کد ورودش بود؛ کاری طاقت فرسا که هر مرحله از آن دست کم نیم ساعت وقت می گرفت و چه حالی پیدا می کردیم وقتی موقع وارد کردن کد متوجه می شدیم که در ثبت یکی از حروف یا کلمات خطا کرده ایم و تمام زحماتمان به باد هوا می رفت.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ای ار داک best-online مطالب اینترنتی ilmah نکسوس دانلود postck فناوری و تلویزیون دیجیتال هیپنوتیزم لایــن تــم